
انوری
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۲ - مدح خاقان اعظم رکنالدین قلج طفغاج خان
۱
ای ترا گشته مسخر حشم دیو و پری
کوش تا آب سلیمان پیمبر نبری
۲
زانکه در نسبت ملک تو که باقی بادا
هست امروز همان رتبت پیغامبری
۳
تویی آن سایهٔ یزدان که شب چتر تو کرد
آنکه در سایهٔ او روز ستم شد سپری
۴
نامهٔ فتح تو سیاره به آفاق برد
که بشارت بر فتح تو نشاید بشری
۵
خسروا قاعدهٔ ملک چنان میفکنی
ملکا جادهٔ انصاف چنان میسپری
۶
که بدین سدهٔ ناموس فریدون بکنی
که بدان پردهٔ آواز کسری بدری
۷
تو که صد سد سکندر کنی از گرد سپاه
خویشتن را سزد ار صد چو سکندر شمری
۸
ای موازی نظر رای ترا نقش قدر
چه عجب ناقد اسرار قضا و قدری
۹
رای اعلای ترا کشف شود حالت بلخ
گر برحمت سوی آباد و خرابش نگری
۱۰
در زوایاش همه طایفهای منقطعند
بوده خواهان تو عمری به دعای سحری
۱۱
تو سلیمانی و این طایفه موران ضعیف
همه از خانه برون و همه از دانه بری
۱۲
ظاهر و باطن ایشان همه پای ملخ است
چو شود کز سر پای ملخی درگذری
تصاویر و صوت



نظرات