انوری

انوری

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳ - در شکایت فلک و مدح صدر سعدالدین

۱

تیر ستم فلک خدنگست

شهد شره جهان شرنگست

۲

گردون نخورد غمت که شوخست

گیتی نخرد دمت که شنگست

۳

بر کشتی عمر تکیه کم کن

کاین نیل نشیمن نهنگست

۴

در کوی هنر مباش کان کوی

اقطاع قدیم شالهنگست

۵

منصب مطلب که هرکجا هست

هر خرواری همین دو تنگست

۶

با جهل پناه کاندرین باغ

بر بید همیشه بادرنگست

۷

بر گردن اختیار احرار

اکنون نه ردیست پالهنگست

۸

در پنجهٔ موش خانهٔ من

زینست که ناخن پلنگست

۹

تا چهرهٔ آرزو نبینم

بر آینهٔ امید زنگست

۱۰

بویی نبرم همی ز شادی

باز این چه گلیم و آن چه رنگست

۱۱

زیر قدمم همیشه گویی

کز زلزله خاک بی‌درنگست

۱۲

با من که زمین به آشتی نیست

زینست که آسمان به جنگست

۱۳

من روبه و پوستین به گازر

وین گرسنه شرزه تیز چنگست

۱۴

تا تیره شده است آبم از سر

اشکم به خلاف آن چو زنگست

۱۵

پنهان‌گریم ز مردم چشم

زیرا که جهان نام و ننگست

۱۶

گویند ز سنگ و هنگ دوری

دانی که نه جای سنگ و هنگست

۱۷

در حنجرم از خروش مستور

صد نغمهٔ زیر نای و چنگست

۱۸

ای صدر جهان مپرس کز چرخ

در موزهٔ بخت من چه سنگست

۱۹

با دست شکسته پای جهدم

در جستن ناگزیر لنگست

۲۰

دریاب مرا و زود دریاب

کین دست شکسته نیک تنگست

۲۱

در زین مراد باد رخشت

تا رخش سپهر بسته تنگست

تصاویر و صوت

دیوان انوری با مقدمهٔ سعید نفیسی - انوری - تصویر ۱۱۸

نظرات