انوری

انوری

غزل شمارهٔ ۱۰۳

۱

بی‌عشق توام به سر نخواهد شد

با خوی تو خوی در نخواهد شد

۲

آوخ که به جز خبر نماند از من

وز حال منت خبر نخواهد شد

۳

گفتم که به صبر به شود کارم

خود می‌نشود مگر نخواهد شد

۴

گیرم که ز بد بتر شود گو شو

دانم ز بتر بتر نخواهد شد

۵

ور عمر به کام من نشد کاری

دیرم نشدست اگر نخواهد شد

۶

با عشق درآمدم به دلتنگی

کاخر دل او دگر نخواهد شد

۷

هجرانت به طعنه گفت جان می‌کن

وز دور همی نگر نخواهد شد

۸

جز وصل توام نمی‌شود در سر

زین کار چنین به سر نخواهد شد

۹

خون شد دلم از غمت چه می‌گویم

خون شد دل و بس جگر نخواهد شد

۱۰

تا کی سپری بر انوری آخر

در خاک لگد سپر نخواهد شد

تصاویر و صوت

دیوان انوری با مقدمهٔ سعید نفیسی - انوری - تصویر ۴۲۸
دیوان انوری به اهتمام محمدتقی مدرس رضوی (مقطعات، غزلیات، رباعیات) ج ۲ - انوری - تصویر ۴۷۸
دیوان انوری (با مقدمه و تصحیح و مقابله هشت نسخه) به کوشش سعید نفیسی - انوری - تصویر ۴۹۷

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۳/۰۹/۰۸ - ۱۷:۳۷:۴۳
از خوی باید به دو کارواژه ی خویستن و خوییدن هم نگاهی بیندازیم . برای نمونه خویسته معنای معتاد را می دهد . خویکار را هم داریم . از آنجایی که خوی به معنای عرق را هم داریم که در بلوچی هم کاربری دارد و با hydrous لاتین همریشه است بهتر است که خویستن را برای خوی به معنای خلق و خوییدن را برای تعریق بگذاریم .
user_image
نازنین
۱۴۰۱/۱۱/۲۱ - ۰۵:۴۹:۳۹
ممنون می‌شم دوستان ادیب تعبیرشون از «خوی» دوم در بیت اول رو بیان کنند.