
انوری
غزل شمارهٔ ۱۰۴
۱
حسن تو بر ماه لشکر میکشد
عشق تو بر عقل خنجر میکشد
۲
خدمتش بر دست میگیرد فلک
هر کرا دست غمت برمیکشد
۳
دست عشقت هرکرا دامن گرفت
دامن از هر دو جهان درمیکشد
۴
از بر تو گر غمیم آرد رسول
جان به صد شادیش در بر میکشد
۵
از همه بیش و کمی در مهر و حسن
دل به هر معیار کت برمیکشد
۶
آنکه میگوید که از زلفت به تنگ
باد شب تا روز عنبر میکشد
۷
من که باری سر به رشوت میدهم
زلف تو با این همه سر میکشد
۸
انوری بر پایهٔ تو کی رسد
تا قبولت پایه بر تر میکشد
تصاویر و صوت



نظرات
امین کیخا