
انوری
غزل شمارهٔ ۱۰۵
۱
بدرود شب دوش که چون ماه برآمد
ناخوانده نگارم ز در حجره درآمد
۲
زیر و زبر از غایت مستی و چو بنشست
مجلس همه از ولوله زیر و زبر آمد
۳
نقلم همه شد شکر و بادام که آن بت
با چشم چو بادام و لب چون شکر آمد
۴
زان قد چو شاخ سمن و روی چو گلبرگ
صد شاخ نشاطم چو درآمد به بر آمد
۵
از خجلت رویش به دهان تیره فروشد
هر ماه که دوش از افق جام برآمد
۶
بودیم به هم درشده با قامت موزون
وان قامت موزون ز قیامت بتر آمد
۷
ما بیسر و سامان ز خرابی و زمانه
فریاد همی کرد که شبتان به سر آمد
۸
شب روز شود بعد نسیم سحر و دوش
شد روز دلم شب چو نسیم سحر آمد
تصاویر و صوت



نظرات
امین کیخا
امین کیخا