
انوری
غزل شمارهٔ ۱۰۶
۱
زلفت چو به دلبری درآمد
بس کس که ز جان و دل برآمد
۲
هم رایت خوشدلی نگون شد
هم دولت بیغمی سر آمد
۳
دل گم نشود در آنچنان زلف
کز فتنه جهان به هم برآمد
۴
کاندیشه به حلقهایش درشد
کم گشت و چو حلقه بر در آمد
۵
چشم سیه سپید کارت
در کار چنان سیهگر آمد
۶
کز کبر به دست التفاتش
پهلوی زمانه لاغر آمد
۷
چندان حذر من از غم تو
آوخ که غم تو بهتر آمد
۸
در موکب ترکتاز غمزهت
بشکست در دل و درآمد
۹
بیرنگ رخ تو چون برد حسن
ماه آمد و در برابر آمد
۱۰
هر خط که خریطهدار او داشت
در حسن همه مزور آمد
۱۱
حسن تو چو شعر انوری نیز
گویی به مزاج دیگر آمد
تصاویر و صوت


نظرات
امین کیخا
امین کیخا