
انوری
غزل شمارهٔ ۱۱۱
۱
رخ خوبت خدای میداند
که اگر در جهان به کس ماند
۲
ماه را بر بساط خوبی تو
عقل بر هیچ گوشه ننشاند
۳
شعلهٔ آفتاب را بکشد
حسنت ار آستین برافشاند
۴
در جهان برنیاید آب به آب
عشقت ار آب بر جهان راند
۵
گفتمت جان به بوسهای بستان
گفتی ار خصم بوسه بستاند
۶
بستدی جان و بوسه میندهی
این حدیثت بدان نمیماند
۷
چون مزاج دلم همی دانی
که نداند شکیب و نتواند
۸
با خیالت بگو نخواهم داد
تا به گوش دلم فرو خواند
۹
انوری بر بساط گیتی کیست
که نه ناباخته همی ماند
تصاویر و صوت



نظرات
امین کیخا