انوری

انوری

غزل شمارهٔ ۱۱۳

۱

هرچه مرا روی تو به روی رساند

ناخوش و خوش‌دل به‌روی خوش بستاند

۲

هست به رویت نیازم از همه رویی

گرچه همه محنتی به روی رساند

۳

در غم تو سر همی ز پای ندانم

گر تو ندانی مدان خدای تو داند

۴

رغم کسی را به خانه در چه نشینی

کاتش دل را به آب دیده نشاند

۵

هجر تو بر من همی جهان بفروشد

گو مکن آخر جهان چنین بنماند

۶

دامن من گر به دست عشق نگاریست

وصل چه دامن ز کار من بفشاند

۷

رو که چنین خواهمت که تن زنی ای وصل

تا بکند هجر هر جفا که تواند

تصاویر و صوت

دیوان انوری با مقدمهٔ سعید نفیسی - انوری - تصویر ۴۳۱
دیوان انوری به اهتمام محمدتقی مدرس رضوی (مقطعات، غزلیات، رباعیات) ج ۲ - انوری - تصویر ۴۸۴
دیوان انوری (با مقدمه و تصحیح و مقابله هشت نسخه) به کوشش سعید نفیسی - انوری - تصویر ۵۰۰

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۳/۰۹/۱۴ - ۱۳:۵۱:۵۷
برای محنت و بلا دو لغت دیگر هم داریم یکی پتیاره و دیگری جَسک