انوری

انوری

غزل شمارهٔ ۱۱۸

۱

در همه آفاق دلداری نماند

در همه روی زمین یاری نماند

۲

گل نماند اندر همه گلزار عشق

راستی باید نه گل خاری نماند

۳

عقل با دل گفت کاندر باغ عشق

گرچه بر شاخ وفا باری نماند

۴

یادگاری هم نماند آخر از آن

دل به بادی سرد گفت آری نماند

۵

در جهان یک آشنا نگذاشت چرخ

چرخ را گویی جز این کاری نماند

۶

گویی آخر این همه بیگانه‌اند

این ندانم آشنا یاری نماند

۷

عشق را گفتم که صبرم اندکیست

گفت اینت بس که بسیاری نماند

۸

انوری با خویشتن می‌ساز ازآنک

در دیار یار دیاری نماند

تصاویر و صوت

دیوان انوری با مقدمهٔ سعید نفیسی - انوری - تصویر ۴۳۳
دیوان انوری به اهتمام محمدتقی مدرس رضوی (مقطعات، غزلیات، رباعیات) ج ۲ - انوری - تصویر ۴۸۷
دیوان انوری (با مقدمه و تصحیح و مقابله هشت نسخه) به کوشش سعید نفیسی - انوری - تصویر ۵۰۲

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۳/۰۹/۱۷ - ۰۶:۲۶:۲۸
برای رفیق لغت اندا را هم داریم .
user_image
احمدآرام نژاد
۱۴۰۰/۰۲/۱۲ - ۰۳:۱۵:۵۹
درود وعرض ادب مصرع دوم بیت چهارماز دل آه سرد بر آیدلذا پیشنهاد میشود"دل به آهی سردگفت آری نشد"