
انوری
غزل شمارهٔ ۱۲۳
۱
هرچ از وفا به جای من آن بیوفا کند
آنرا وفا شمارم اگرچه جفا کند
۲
با آنکه جز جفا نکند کار کار اوست
یارب چه کارها کند او گر وفا کند
۳
آزادگان روی زمینش رهی شوند
گر راه سرکشی و تکبر رها کند
۴
از کام دل رها کندش دست روزگار
آنرا که دست عشق وی از دل جدا کند
۵
از بس که کبریای جمالست در سرش
بر عاشقان سلام به کبر و ریا کند
۶
گر فوت گرددش همهٔ عمر یک جفا
خوی بدش قرار نگیرد قضا کند
تصاویر و صوت



نظرات