
انوری
غزل شمارهٔ ۱۳۵
۱
هرکه دل بر چون تو دلداری نهد
سنگ بر دل بیتو بسیاری نهد
۲
وانکه را محنت گلی خواهد شکفت
روزگارش این چنین خاری نهد
۳
وانکه جانش همچو دل نبود به کار
خویشتن را با تو در کاری نهد
۴
تحفه سازد گه گهم آن دل ظریف
آرد و در دست خونخواری نهد
۵
نیک میکوشد خدایش یار باد
بو که روزی دست بر یاری نهد
۶
عشق گفت این هجر باری کیست و چیست
خود کسی بر دل ازو باری نهد
۷
بار پای اندر میان خواهد نهاد
تا به وصلت روز بازاری نهد
۸
هجر گفت از جانب تو راست شد
اینت سودا و هوس آری نهد
۹
یار پای اندر میان ننهد ولیک
انوری سر در میان باری نهد
تصاویر و صوت



نظرات
امین کیخا