انوری

انوری

غزل شمارهٔ ۱۳۷

۱

من آن نیم که مرا بی‌تو جان تواند بود

دل زمانه و برگ جهان تواند بود

۲

نهان شد از من بیچاره راز محنت تو

قضای بد ز همه کس نهان تواند بود

۳

خوش آنکه گویی چونی همی توانی نه

در این چنین سر و توشم توان تواند بود

۴

اگر ز حال منت نیست هیچ‌گونه خبر

که حال من ز غمت بر چه‌سان تواند بود

۵

چرا اگر به همه عمر ناله‌ای شنوی

به طعنه گویی کار فلان تواند بود

۶

جفا مکن چه کنی بس که در ممالک حسن

برات عهد و وفا ناروان تواند بود

۷

در این زمانه هر آوازه کز وفا فکنند

همه صدای خم آسمان تواند بود

۸

اگر ز عهد و وفا هیچ ممکنست نشان

در این جهان چو نیابی در آن تواند بود

تصاویر و صوت

دیوان انوری با مقدمهٔ سعید نفیسی - انوری - تصویر ۴۳۹
دیوان انوری (با مقدمه و تصحیح و مقابله هشت نسخه) به کوشش سعید نفیسی - انوری - تصویر ۵۰۸
دیوان انوری به اهتمام محمدتقی مدرس رضوی (مقطعات، غزلیات، رباعیات) ج ۲ - انوری - تصویر ۴۹۸

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۳/۰۹/۲۵ - ۰۵:۱۶:۱۱
ناروان /نارایج روانانیدن یعنی رایج کردن سال روان /سال جاری ( خراسانی )