
انوری
غزل شمارهٔ ۱۴۰
۱
ای دلبر عیار ترا یار توان بود
غمهای ترا با تو خریدار توان بود
۲
با داغ تو تن در ستم چرخ توان داد
با یاد تو اندر دهن مار توان بود
۳
بر بوی گل وصل تو سالی نه که عمری
از دست گل وصل تو پر خار توان بود
۴
در آرزوی شکر و بادام تو صد سال
بر بستر تیمار تو بیمار توان بود
۵
صد شب به تمنای وصال تو چو نرگس
بینرگس بیمار تو بیدار توان بود
۶
آنجا که مراد تو به جان کرد اشارت
با خصم تو در کشتن خود یار توان بود
تصاویر و صوت



نظرات
امین کیخا
یاسین