
انوری
غزل شمارهٔ ۱۴۶
۱
دوستی یک دلم همی باید
وگرم خون دل خورد شاید
۲
خود نگه میکنم به مادر دهر
تا به عمری از این یکی زاید
۳
هیچکس نیست زیر دور فلک
که نه زان بهترک همی باید
۴
دست گرد جهان برآوردم
پای اهلی به دست میناید
۵
انوری روزگار قحط وفاست
زین خسان جز جفات نگشاید
۶
با کسی گر وفا کنی همه عمر
عاقبت جر جفات ننماید
تصاویر و صوت



نظرات