انوری

انوری

غزل شمارهٔ ۱۵۴

۱

از نازکی که رنگ رخ یار می‌نماید

گل با همه لطافت او خار می‌نماید

۲

وانجا که سایهٔ سر زلفش رخ بپوشد

روز آفتاب بر سر دیوار می‌نماید

۳

داعی عشق او چو به بازار دین برآید

سجاده‌ها به صورت زنار می‌نماید

۴

در باغ روزگار ز بیداد نرگس او

تا شاخ نرگسی به مثل دار می‌نماید

۵

فردای وعده‌هاش چنان روزگار خواهد

کامسال با بهانهٔ او پار می‌نماید

۶

گفتم که بوسه گفت که زر گفتمش که جان

گفت ای زبون نگر که خریدار می‌نماید

۷

گفتم که جان به از زر گفتا که گر چنین است

زانم ازین متاع به خروار می‌نماید

۸

تدبیر چه که هرکه ز گیتی به کاری آمد

در کار او فروشد و هم کار می‌نماید

۹

زینسان که مانده‌اند کرا کار ازو برآید

چون کار انوری ز غمش زار می‌نماید

تصاویر و صوت

دیوان انوری با مقدمهٔ سعید نفیسی - انوری - تصویر ۴۴۶
دیوان انوری به اهتمام محمدتقی مدرس رضوی (مقطعات، غزلیات، رباعیات) ج ۲ - انوری - تصویر ۵۰۹

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۳/۱۰/۰۲ - ۰۳:۲۸:۲۲
دارمگی هم یعنی نازکی برابر delicacy
user_image
امین کیخا
۱۳۹۳/۱۰/۰۲ - ۰۳:۳۱:۳۰
زار برابر ضعیف و خوار است وقتی که بدانیم نی به پهلوی معنای پایین میدهد آن وقت می بینیم که نزار و نژند چقدر زیبا هستند .
user_image
نادر..
۱۴۰۱/۱۰/۰۶ - ۱۰:۵۱:۴۵
وانجا که سایه‌ی سر زلفش - رخ بپوشد یک هجای کوتاه سکوت بدون حرف! همانند سکوت در نتهای موسیقی..
user_image
علیرضا بدیع
۱۴۰۲/۱۱/۰۹ - ۰۵:۵۱:۲۷
بیت شش مصراع اول وزن خراب است. هجایی در پایان تایپ نشده است ظاهرا. به جای جان جانم باشد شاید