
انوری
غزل شمارهٔ ۱۵۶
۱
به عمری در کفم یاری نیاید
ور آید جز جگرخواری نیاید
۲
بنامیزد ز بستان زمانه
ز گل قسمم به جز خاری نیاید
۳
کنون نقشم کسی میباز مالد
که با او از دوشش چاری نیاید
۴
به جانی بوسهای میخواستم گفت
به هر جانی یکی باری نیاید
۵
مرا در مذهب عشقش گر او اوست
ز ده سجاده زناری نیاید
۶
به صرف جان چو در بازار حسنش
به صد دینار دیداری نیاید
۷
برو چون کیسهای دوزم که هرگز
مرا در کیسه دیناری نیاید
۸
مرا گوید نیاید هیچت از من
چه گویم گویمش آری نیاید
۹
مبند ای انوری در کار او دل
ترا زو رونق کاری نیاید
تصاویر و صوت


نظرات