
انوری
غزل شمارهٔ ۱۵۷
۱
ز عهد تو بوی وفا مینیاید
که از خوی تو جز جفا مینیاید
۲
جهانیست حسنت که جز تخم فتنه
بر آن آب و خاک و هوا مینیاید
۳
مگر بر کجا آمد آسیب هجرت
نشان ده بگو بر کجا مینیاید
۴
چنان دست بر خون روان کرد چشمت
که یک تیر غمزهاش خطا مینیاید
۵
بنامیزد از دوستان زمانه
یکی با یکی آشنا مینیاید
۶
از این پس وفا رسم هرگز میا گو
چو در نوبت عشق ما مینیاید
۷
خوش آن کم تو گویی برو از پی تو
کسی مینیاید چرا مینیاید
۸
غم تو کس تست و هرگز نبینی
که پی در پیم در قفا مینیاید
۹
بساز انوری با بلا کز حوادث
بر آزادگان جز بلا مینیاید
تصاویر و صوت



نظرات