
انوری
غزل شمارهٔ ۱۶۳
۱
ای غم تو جسم را جانی دگر
جان نیابد چون تو جانانی دگر
۲
ای به زلف کافر تو عقل را
هر زمانی تازه ایمانی دگر
۳
وی ز تیره غمزهٔ تو روح را
هر دم اندر دیده پیکانی دگر
۴
نیست بر اثبات یزدان نزد عقل
از تو بهتر هیچ برهانی دگر
۵
گر ببیند روی خوبت اهرمن
بیگمان گوید که یزدانی دگر
۶
ای فرو برده به وصلت از طمع
هر دلی بیهوده دندانی دگر
۷
وی برآورده ز عشقت در هوس
هر کسی سر از گریبانی دگر
۸
نیست بیمار غم عشق ترا
بهتر از درد تو درمانی دگر
۹
دل به فرمانت به ترک جان بگفت
ای به از جان هست فرمانی دگر
تصاویر و صوت



نظرات