
انوری
غزل شمارهٔ ۱۷۰
۱
قیامت میکنی ای کافر امروز
ندانم تا چه داری در سر امروز
۲
به طعنه زهر پاشیدی همی دی
به خنده میفشانی شکر امروز
۳
دو هاروت تو کردی بود جان بر
دو یاقوت تو شد جانپرور امروز
۴
لبت تا دست گیرد عاشقان را
برون آمد به دستی دیگر امروز
۵
تویی سلطان بترویان که در حسن
ندارد چون تو سلطان سنجر امروز
۶
به حق آنکه داد ای بت جمالت
به حال بنده یکدم بنگر امروز
تصاویر و صوت



نظرات