انوری

انوری

غزل شمارهٔ ۱۸۰

۱

مست از درم درآمد دوش آن مهِ تمام

در بر گرفته چنگ و به کف برنهاده جام

۲

بر روزِ روشن از شبِ تیره فکنده بند

وز مشکِ سوده بر گلِ سوری نهاده دام

۳

آهنگِ پست کرده به صوتِ حزینِ خویش

شکّر همی فشانده ز یاقوتِ لعل‌فام

۴

گفتی که لعلِ ناب و عقیقِ گداخته‌ست

در جامِ او ز عکسِ رخِ او شرابِ خام

۵

بنشست بر کنارِ من و باده نوش کرد

آن ماهِ سروقامت و آن سروکش خرام

۶

گفت: ای کسی که در همه عمر از جفایِ چرخ

با من شبی به روز نیاورده‌ای به کام

۷

اینک من و تو و میِ لعل و سرود و رود

بی زحمتِ رسول و فرستادنِ پیام

۸

با چنگ بر کنار بُد اندر کنارِ من

مخمور تا به صبحِ سفید از نمازِ شام

۹

در گوشه‌ای که کس نبُد آگه ز حالِ ما

زان عشرتِ به‌غایت و زان مستیِ تمام

۱۰

نه مطرب و نه ساقی و نه یار و نه حریف

او بود و انوری و میِ لعل والسلام

تصاویر و صوت

دیوان انوری به اهتمام محمدتقی مدرس رضوی (مقطعات، غزلیات، رباعیات) ج ۲ - انوری - تصویر ۵۲۳
دیوان انوری با مقدمهٔ سعید نفیسی - انوری - تصویر ۴۵۴
دیوان انوری (با مقدمه و تصحیح و مقابله هشت نسخه) به کوشش سعید نفیسی - انوری - تصویر ۵۲۴

نظرات