
انوری
غزل شمارهٔ ۱۸۵
۱
روی ندارم که روی از تو بتابم
زانکه چو روی تو در زمانه نیابم
۲
چون همه عالم خیال روی تو دارد
روی ز رویت بگو چگونه بتابم
۳
حیلهگری چون کنم به عقل چو گم کرد
عشق سر رشتهٔ خطا و صوابم
۴
نی ز تو بتوان برید تا بشکیبم
نی به تو بتوان رسید تا بشتابم
۵
من چو شب از محنت تو هیچ نخسبم
شاید کاندر خیال وصل بخوابم
۶
راحتم از روزگار خویش همین است
این که تو دانی که بیتو در چه عذابم
۷
گفتی خواهم که نام من نبری هیچ
زانکه از این بیش نیست برگ جوابم
۸
عربده بر مست هیچ خرده نگیرند
با من از اینها مکن که مست و خرابم
تصاویر و صوت



نظرات