
انوری
غزل شمارهٔ ۱۹۰
۱
دردا و دریغا که دل از دست بدادم
واندر غم و اندیشه و تیمار فتادم
۲
آبی که مرا نزد بزرگان جهان بود
خوش خوش همه بر باد غم عشق تو دادم
۳
با وصل تو نابوده هنوزم سر و کاری
سر بر خط بیداد و جفای تو نهادم
۴
دل در سخن زرق زراندود تو بستم
تا در غم تو خون دل از دیده گشادم
۵
مپسند که با خاک برم درد فراقت
چون دست غم عشق تو برداد به بادم
۶
با آنکه نباشی نفسی جز به خلافم
هرگز نفسی جز به رضای تو مبادم
تصاویر و صوت



نظرات