انوری

انوری

غزل شمارهٔ ۱۹۴

۱

بدان عزمم که دیگر ره به میخانه کمر بندم

دل اندر وصل و هجر آن بت بیدادگر بندم

۲

به رندی سر برافرازم به باده رخ برافروزم

ره میخانه برگیرم در طامات بربندم

۳

چو عریان مانم از هستی قباهای بقا دوزم

چو مفلس گردم از هستی کمرهای به زر بندم

۴

گرم یار خراباتی به کیش خویش بفریبد

به زنارش که در ساعت چو او زنار دربندم

۵

ز خیر و شر چو حاصل شد سر از گردون برآرد خود

من نادان چه معنی را دل اندر خیر و شر بندم

۶

چو کس واقف نمی‌گردد همی بر سر کار او

همین بندم دل آخر به که در کار دگر بندم

تصاویر و صوت

دیوان انوری به اهتمام محمدتقی مدرس رضوی (مقطعات، غزلیات، رباعیات) ج ۲ - انوری - تصویر ۵۳۱
دیوان انوری با مقدمهٔ سعید نفیسی - انوری - تصویر ۴۵۸

نظرات