
انوری
غزل شمارهٔ ۲
۱
جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم تو را
ور قصدِ آزارم کنی هرگز نیازارم تو را
۲
زین جور بر جانم کنون، دست از جفا شستی به خون
جانا چه خواهد شد فزون، آخر ز آزارم تو را؟
۳
رخ گر به خون شویم همی، آب از جگر جویم همی
در حالِ خود گویم همی، یادی بوَد کارم تو را
۴
آبِ رُخانِ من مبر، دل رفت و جان را درنگر
تیمارِ کارِ من بخور، کز جان خریدارم تو را
۵
هان ای صَنَم! خواری مکن، ما را فرا زاری مکن
آبم به تاتاری مکن، تا دردسر نارم تو را
۶
جانا ز لطفِ ایزدی گر بر دل و جانم زدی
هرگز نگویی: انوری، روزی وفادارم تو را
تصاویر و صوت



نظرات
امین کیخا
غلامرضا مقبلی قرایی
علی
فاطمه رجبی
محمدجواد مرادی
شریف شیرزاد