انوری

انوری

غزل شمارهٔ ۲۰۴

۱

داری خبر که در غمت از خود خبر ندارم

وز تو به جز غم تو نصیبی دگر ندارم

۲

هستم به خاک‌پای و به جان و سرت به حالی

کامروز در غم تو سر پای و سر ندارم

۳

منمای درد هجر از این بیشتر که دانی

از حد گذشت و طاقت ازین بیشتر ندارم

۴

دردا که بر امید وصال تو در فراقت

از من اثر نماند و ز وصلت اثر ندارم

۵

ای جان و دل ببرده و در پرده خوش نشسته

هان تا ز روی راز نهان پرده برندارم

۶

اشک چو سیم دارم و روی چو زر ازین غم

کاندر خور جمال و رخت سیم و زر ندارم

۷

دارم ز غم هزار جگر خون و انوری را

شب نیست تا به خون جگر دیده تر ندارم

تصاویر و صوت

دیوان انوری (با مقدمه و تصحیح و مقابله هشت نسخه) به کوشش سعید نفیسی - انوری - تصویر ۵۳۲
دیوان انوری با مقدمهٔ سعید نفیسی - انوری - تصویر ۴۶۲
دیوان انوری به اهتمام محمدتقی مدرس رضوی (مقطعات، غزلیات، رباعیات) ج ۲ - انوری - تصویر ۵۳۶

نظرات