
انوری
غزل شمارهٔ ۲۰۸
۱
گر عزیزم بر تو گر خوارم
چه کنم دوستت همی دارم
۲
بر دلم گو غمت جهان بفروش
با چنین صد غمت خریدارم
۳
سایه بر کار من نمیفکنی
این چنین نور کی دهد کارم
۴
هیچ گل ناشکفته از وصلت
هجر تا کی نهد به جان خارم
۵
گویمت جان من بیازاری
ور تو جانم بری نیازارم
۶
خویشتن را بدین میار چو من
خویشتن را بدان نمیآرم
۷
گویی ار جز خدای دارم و تو
انوری از خدای بیزارم
۸
هم تو دانی که این چه دستانست
رو که شیرین همی کنی کارم
تصاویر و صوت



نظرات