
انوری
غزل شمارهٔ ۲۰۹
۱
بیا تا ببینی که من بر چه کارم
نیایی میا برگ این هم ندارم
۲
به جانی که بیتو مرا میبرآید
چه باید جهانی به هم برنیارم
۳
دلی دارم آنجا نه بی پای مردم
غمی دارم آنجا نه بیدستیارم
۴
مرا گویی از عشق من بر چه کاری
اگر کار این است بر هیچ کارم
۵
منم گاه و بیگاه در دخل و خرجی
غمی میستانم دمی میسپارم
۶
غمت با دلم گفت کز عشق چونی
نفس برنیاورد یعنی که زارم
۷
چه گویی غم تو بدان سر درآرد
که در سایهٔ دولتش سر برآرم
۸
فراقا به روز خودت هم ببینم
اگر هیچ باقی است بر روزگارم
تصاویر و صوت



نظرات