انوری

انوری

غزل شمارهٔ ۲۱۱

۱

کارم به جان رسید و به جانان نمی‌رسم

دردم ز حد گذشت و به درمان نمی‌رسم

۲

ایمان و کفر نیست مرا در غمش که من

در کار او به کفر و به ایمان نمی‌رسم

۳

راهیست بی‌کرانه غم عشقش و مرا

چون پای صبر نیست به پایان نمی‌رسم

۴

یاریست بس عزیز به ما زان نمی‌رسد

صیدیست بس شگرف بدو زان نمی‌رسم

۵

گوید به ما ز حرمت ما کم همی رسی

حرمت بهانه‌ایست ز حرمان نمی‌رسم

۶

سلطان عشق او چو دلم را اسیر کرد

معذورم ار به خدمت سلطان نمی‌رسم

تصاویر و صوت

دیوان انوری با مقدمهٔ سعید نفیسی - انوری - تصویر ۴۶۴
دیوان انوری به اهتمام محمدتقی مدرس رضوی (مقطعات، غزلیات، رباعیات) ج ۲ - انوری - تصویر ۵۴۰
دیوان انوری (با مقدمه و تصحیح و مقابله هشت نسخه) به کوشش سعید نفیسی - انوری - تصویر ۵۳۴

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۳/۱۱/۰۴ - ۱۷:۴۹:۴۷
واژه ی درمان /درود در درودگر / دارو و واژه ی دار به معنی درخت همه همریشه هستند گویا نیاکان ما گمان میکرده اند که دارو و درمان باید از دار و درخت باشد