
انوری
غزل شمارهٔ ۲۱۷
۱
ای دوستتر از جانم زین بیش مرنجانم
مگذر ز وفاداری مگذار برین سانم
۲
جان بود و دلی ما را دل در سر کارت شد
جان مانده چه فرمایی در پای تو افشانم
۳
من با تو جفا نکنم تو عادت من دانی
با من تو وفا نکنی من طالع خود دانم
۴
با دلشدهٔ مسکین چندین چه کنی خواری
ای کافر سنگیندل آخر نه مسلمانم
۵
بشکست غمت پشتم با این همه عزم آنست
تا جان بودم در تن روی از تو نگردانم
تصاویر و صوت



نظرات
امین کیخا