انوری

انوری

غزل شمارهٔ ۲۲۴

۱

من که باشم که تمنای وصال تو کنم

یا کیم تا که حدیث لب و خال تو کنم

۲

کس به درگاه خیال تو نمی‌یابد راه

من چه بیهوده تمنای وصال تو کنم

۳

گلهٔ عشق تو در پیش تو نتوانم کرد

ساکتم تا که شبی پیش خیال تو کنم

۴

از سر مردمیی گر تو کلاهی نهیم

مردم چشم و سرم طرف دوال تو کنم

۵

ور به چشم تو درآید سخنم تا بزیم

در غزلها صفت چشم غزال تو کنم

۶

شعر من سحر شد و شد به کمال از پی آن

که همی وصف جمالت به کمال تو کنم

۷

چشم تو سحر حلالست و حرامست مرا

شاعری هرچه نه بر سحر حلال تو کنم

تصاویر و صوت

دیوان انوری با مقدمهٔ سعید نفیسی - انوری - تصویر ۴۶۹
دیوان انوری به اهتمام محمدتقی مدرس رضوی (مقطعات، غزلیات، رباعیات) ج ۲ - انوری - تصویر ۵۴۶
دیوان انوری (با مقدمه و تصحیح و مقابله هشت نسخه) به کوشش سعید نفیسی - انوری - تصویر ۵۳۷

نظرات

user_image
تضمینی
۱۳۹۴/۱۲/۰۱ - ۱۹:۳۴:۱۱
غزلی فوق العاده زیبا
user_image
دیگر مپرس از من نشان
۱۳۹۸/۰۱/۲۹ - ۱۸:۴۳:۳۵
در بیت ششم لطفا اینگونه اصلاح شود:که همی وصف جمال به کمال تو کنم.با تشکر.
user_image
منصور
۱۳۹۹/۱۱/۰۶ - ۰۲:۳۲:۳۶
همون "جمالت" صحیحهمصرع اول بیت چهارم به نظر "کلاهی بنهی" درست باشه
user_image
امیرالملک
۱۴۰۲/۰۲/۲۶ - ۲۳:۲۷:۱۱
گلهٔ عشق تو در پیش تو نتوانم کرد ساکتم تا که شبی پیش خیال تو کنم   در واقع شعر همان عالم خیال است که شاعر هم می تواند در آن گله از یار کند  وگرنه در پیش روی یار مجال شکوی نیست.