
انوری
غزل شمارهٔ ۲۳
۱
حسن را از وفا چه آزارست
که همه ساله با جفا یارست
۲
خود وفا را وجود نیست پدید
وین که در عادتست گفتارست
۳
از برون جهان وفا هم نیست
کاثرش ز اندرون پدیدارست
۴
چه وفا این چه ژاژ میگویم
که ازو حسن را چه آزارست
۵
تا مصاف وفا شکسته شدست
علم عافیت نگونسارست
۶
عشق را عافیت به کار نشد
لاجرم کار عاشقان زارست
۷
دست در کار عافیت نشود
هر کجا عشق بر سر کارست
۸
عشق در خواب و عاشقان در خون
دایه بیشیر و طفل بیمارست
۹
آرزو میپزیم چتوان کرد
سود ناکرده سخت بسیارست
۱۰
اینکه امروز بر سر گنجی
پای فردات بر دم مارست
۱۱
انوری از سر جهان برخیز
که نه معشوقهٔ وفادارست
تصاویر و صوت



نظرات
امین کیخا
امین کیخا