
انوری
غزل شمارهٔ ۲۳۱
۱
روز دو از عشق پشیمان شوم
توبه کنم باز و به سامان شوم
۲
باز به یک وسوسهٔ دیو عشق
بار دگر با سر دیوان شوم
۳
بس که ز عشق تو اگر من منم
گبر شوم باز و مسلمان شوم
۴
بلعجبی جان من از سر بنه
کانچه کنی من به سر آن شوم
۵
دوست تویی کاج بدانستمی
کز تو به پیش که به افغان شوم
۶
من تو نگشتم که به هر خردهای
گه به فلان گاه به بهمان شوم
۷
از بن دندان بکشم جور تو
بو که ترا بر سر دندان شوم
تصاویر و صوت



نظرات