
انوری
غزل شمارهٔ ۲۳۸
۱
ای بندهٔ روی تو خداوندان
دیوانهٔ زلف تو خردمندان
۲
بازار جمال روی خوبت را
آراسته رسته رسته دلبندان
۳
در هر پس در مجاوری داری
گریان و در انتظار دل خندان
۴
چندین چه کنی به وعده دربندم
ایام وفا نمیکند چندان
۵
گویی مشتاب تا که وقت آید
گر خواهی وگرنه از بن دندان
۶
از خوی بدت شکایتی دارم
کان نیست نشان نیک پیوندان
۷
هجرت به جواب آن پدید آمد
گفت اینت غم انوری سر و سندان
تصاویر و صوت


نظرات