
انوری
غزل شمارهٔ ۲۴۷
۱
شرم دار آخر جفا چندین مکن
قصد آزار من مسکین مکن
۲
پایی از غم در رکاب آوردهام
بیش از این اسب جفا را زین مکن
۳
در غم ماه گریبانت مرا
هر شبی دامن پر از پروین مکن
۴
چند گویی بار دیگر میکنم
هرچه خواهی کن ولیکن این مکن
۵
بوسهای خواهم طمع در جان کنی
نقد کردم گیر، هان و هین مکن
۶
چون سبکروحی گران کابین مباش
جان شیرین ناز ناشیرین مکن
۷
عشق را گویی فلان را خون بریز
عشق را خون ریختن تلقین مکن
۸
ای پسر عید ترا قربان بسی است
انوری را از میان تعیین مکن
تصاویر و صوت


نظرات