
انوری
غزل شمارهٔ ۲۵۸
۱
ای ایزد از لطافت محضت بیافریده
واندر کنار رحمت و لطفت بپروریده
۲
لعلت به خنده توبهٔ کروبیان شکسته
جزعت به غمزه پردهٔ روحانیان دریده
۳
بر گلبن اهل چو تو یک شاخ ناشکفته
در بیشهٔ ازل چو تو یک مرغ ناپریده
۴
مشاطگان عالم علوی ز رشک خطت
حوران خلد را به هوس نیل برکشیده
۵
ای سایهٔ کمال تو بر شش جهت فتاده
واوازهٔ جمال تو در نه فلک شنیده
۶
ای از خیال روی تو اندر خیال هرکس
ماه دگر برآمده صبحی دگر دمیده
۷
در آرزوی سایهٔ قد تو هر سحرگه
فریاد خاک کوی تو بر آسمان رسیده
۸
ما را به رایگان بخر از ما و داغ برنه
ای درد و داغ عشق ترا ما به جان خریده
تصاویر و صوت

نظرات
امیرالملک