انوری

انوری

غزل شمارهٔ ۲۷۶

۱

ای دوست به کام دشمنم کردی

بردی دل و زان پسم جگر خوردی

۲

چون دست ز عشق بر سر آوردم

از دست شدی و سر برآوردی

۳

آن دوستیی چنان بدان گرمی

ای دوست چنین شود بدین سردی

۴

گفتم که چو روزگار برگردد

تو نیز چو روزگار برگردی

۵

گفتی نکنم چنین معاذالله

دیدی که به عاقبت چنان کردی

۶

در خورد تو نیست انوری آری

لیکن به ضرورتش تو در خوردی

تصاویر و صوت

دیوان انوری با مقدمهٔ سعید نفیسی - انوری - تصویر ۴۸۵
دیوان انوری (با مقدمه و تصحیح و مقابله هشت نسخه) به کوشش سعید نفیسی - انوری - تصویر ۵۵۲

نظرات