
انوری
غزل شمارهٔ ۲۹
۱
امید وصل تو کاری درازست
امید الحق نشیبی بیفرازست
۲
طمع را بر تو دندان گرچه کندست
تمنا را زبان باری درازست
۳
ره بیرون شد از عشقت ندانم
در هر دو جهان گویی فرازست
۴
به غارت برد غمزهت یک جهان جان
لبت را گو که آخر ترکتازست
۵
در این ماتمسرا یعنی زمانه
بسا عید و عروسی کز تو بازست
۶
نگویی کاین چنین عید و عروسی
طرب در روزه عشرت در نمازست
۷
حدیث عافیت یکبارگی خود
چنان پوشیده شد گویی که آزست
۸
نیاز ای انوری بس عرضه کردن
که معشوق از دو گیتی بینیازست
تصاویر و صوت


نظرات
امین کیخا