
انوری
غزل شمارهٔ ۳۰۶
۱
دلم بردی و برگشتی زهی دلدار بیمعنی
چه بود آخر ترا مقصود از این آزار بیمعنی
۲
نگار ازین جفا کردن بدان تا من بیازارم
روا داری که خوانندت جهانی یار بیمعنی
۳
وگر جایی دگر تیزست روزی چند بازارت
مشو غره نگارینا بدان بازار بیمعنی
۴
همی گفتی که تا عمرم ترا هرگز بنگذارم
کنون حیران بماندستم از این گفتار بیمعنی
تصاویر و صوت



نظرات