
انوری
غزل شمارهٔ ۳۱۴
۱
دوستا گر دوستی گر دشمنی
جان شیرین و جهان روشنی
۲
در سر کار تو کردم دین و دل
انده جانست وان در میزنی
۳
برنیارم سر گرم در سرزنش
ساعتی صد بار در پای افکنی
۴
تا همی دانی که در کار توام
رغم را پیوسته در خون منی
۵
چند گویی خونت اندر گردنت
بس به سر بیرون مشو گر کردنی
۶
با منت چندین چه باید کارزار
چون مصاف من ببوسی بشکنی
۷
چون فلک با انوری توسن نگشت
مردمی کن درگذر زین توسنی
تصاویر و صوت



نظرات