
انوری
غزل شمارهٔ ۳۱۵
۱
در حسن قرین نوبهار آیی
در جور نظیر روزگار آیی
۲
چون شاخ زمانهای که هر ساعت
از رنگ دگر همی بیارایی
۳
هر وعده که بود در میان آمد
ماند آنکه تو باز در کنار آیی
۴
در کار تو میفروشود روزم
آخر تو چه روز را به کار آیی
۵
گویی به سرم که از تو برگردم
تا با سر نالهای زار آیی
۶
سوگند مخور که من ترا دانم
دانم که به قول استوار آیی
۷
گر عشق ز انوری درآموزی
حقا که به کفر یار غار آیی
تصاویر و صوت



نظرات