انوری

انوری

غزل شمارهٔ ۳۱۹

۱

ای روی تو آیت نکویی

حسن تو کمال خوبرویی

۲

راتب شده عالم کهن را

هردم ز تو فتنه‌ای به نویی

۳

معروف لبت به تنگ‌باری

چونان که دلت به تنگ‌خویی

۴

بردی دل و در کمین جانی

یارب تو از این همه چه جویی

۵

گویی شب وصل با تو گویم

الحق تو کنی خود آنچه گویی

۶

در کوی غمت به جان رسیدم

گفتم تو کجا و در چه کویی

۷

گفتا بدو روزه غیبت آخر

تا چند ز یک سخن که گویی

۸

من هم به جوار زلف آنم

کز عشوه تو در جوال اویی

تصاویر و صوت

دیوان انوری با مقدمهٔ سعید نفیسی - انوری - تصویر ۴۹۹

نظرات

user_image
علی
۱۳۹۸/۱۲/۱۰ - ۱۲:۴۶:۴۵
انگار که سعدی و انوری یکی هستنخیلی غزل هاشون شبیه همه
user_image
سفید
۱۴۰۱/۰۵/۲۲ - ۰۲:۲۷:۰۰
  معروف لبت به تنگ‌باری چونان که دلت به تنگ‌خویی!    بردی دل و در کمین جانی...  
user_image
سفید
۱۴۰۱/۰۵/۲۲ - ۰۲:۴۰:۱۳
  انوری می گوید: بردی دل و در کمین جانی   حافظ می گوید: که دل برد و کنون در بند دین است   و اما سعدی می گوید: دل ربود از من نگارم؛ جان ربودی کاشکی   سعدی در عاشقی پاکبازِ پیشتاز است...