
انوری
غزل شمارهٔ ۷
۱
از دور بدیدم آن پری را
آن رشک بتان آزری را
۲
در مغرب زلف عرض داده
صد قافله ماه و مشتری را
۳
بر گوشهٔ عارض چو کافور
برهم زده زلف عنبری را
۴
جزعش به کرشمه درنوشته
صد تختهٔ تازه کافری را
۵
لعلش به ستیزه در نموده
صد معجزهٔ پیمبری را
۶
تیر مژه بر کمان ابرو
برکرده عتاب و داوری را
۷
بر دامن هجر و وصل بسته
بدبختی و نیکاختری را
۸
ترسان ترسان به طنز گفتم
آن مایهٔ حسن و دلبری را
۹
کز بهر خدای را کرایی؟
گفتا به خدا که انوری را
تصاویر و صوت


نظرات
ناشناس
امیرالملک