انوری

انوری

غزل شمارهٔ ۷

۱

از دور بدیدم آن پری را

آن رشک بتان آزری را

۲

در مغرب زلف عرض داده

صد قافله ماه و مشتری را

۳

بر گوشهٔ عارض چو کافور

برهم زده زلف عنبری را

۴

جزعش به کرشمه درنوشته

صد تختهٔ تازه کافری را

۵

لعلش به ستیزه در نموده

صد معجزهٔ پیمبری را

۶

تیر مژه بر کمان ابرو

برکرده عتاب و داوری را

۷

بر دامن هجر و وصل بسته

بدبختی و نیک‌اختری را

۸

ترسان ترسان به طنز گفتم

آن مایهٔ حسن و دلبری را

۹

کز بهر خدای را کرایی؟

گفتا به خدا که انوری را

تصاویر و صوت

دیوان انوری به اهتمام محمدتقی مدرس رضوی (مقطعات، غزلیات، رباعیات) ج ۲ - انوری - تصویر ۴۲۵
دیوان انوری با مقدمهٔ سعید نفیسی - انوری - تصویر ۳۹۵

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۸۹/۱۰/۱۵ - ۰۵:۳۸:۰۱
از دور بدیدم آن پری راآن رشک بتان آزری را
user_image
امیرالملک
۱۴۰۲/۰۴/۲۵ - ۱۵:۰۸:۲۸
از نوادرِ غزل انوری است. کسی را بودن به معنی متعلق به کسی بودن نیست. این از اصطلاحات عجیب زبان فارسی است. شیخ بوسعید می گوید. همه کلمه الله را باشید. نوعی معنای اتحاد در آن است.