
انوری
غزل شمارهٔ ۷۴
۱
دلم را انده جان میندارد
چنان کاید جهانی میگذارد
۲
حدیث عشق باز اندر فکندست
دگر بارش همانا میبخارد
۳
چه گویم تا که کاری برنسازد
چه سازم تا که رنگی برنیارد
۴
چه خواهد کرد چندین غم ندانم
که جای یک غم دیگر ندارد
۵
به زاری گفتمش در صبر زن دست
اگر عشقت به دست غم سپارد
۶
مرا گفتا ترا با کار خود کار
مسلمان، مردم این را دل شمارد
۷
بنامیزد دلم در منصب عشق
به آیین شغلهایی میگذارد
تصاویر و صوت



نظرات
نردشیر