
انوری
غزل شمارهٔ ۷۶
۱
بدیدم جهان را نوایی ندارد
جهان در جهان آشنایی ندارد
۲
بدین ماه زرینش در خیمه منگر
که در اندرون بوریایی ندارد
۳
به عمری از آن خلوتی دست ندهد
که بیرون از این خیمه جایی ندارد
۴
به نادر اگر بازی راست بازد
نباشد که با آن دغایی ندارد
۵
نیاید به سنگی در انگشت پایی
که تا او درو دست و پایی ندارد
۶
به معشوق نتوان گرفتن کسی را
که تا اوست با کس وفایی ندارد
۷
بکش انوری دست از خوان گیتی
چنین چرب و شیرین ابایی ندارد
تصاویر و صوت



نظرات