انوری

انوری

غزل شمارهٔ ۷۸

۱

عشقم این بار جان بخواهد برد

برد نامم نشان بخواهد برد

۲

در غمت با گران رکابی صبر

دل ز دستم عنان بخواهد برد

۳

موج طوفان فتنهٔ تو نه دیر

عافیت از جهان بخواهد برد

۴

نرگس چشم و سرو قامت تو

زینت بوستان بخواهد برد

۵

رخ و دندان چو مه و پروینت

رونق آسمان بخواهد برد

۶

با همه دل بگفته‌ام که مرا

غم عشق تو جان بخواهد برد

۷

من خود اندر میانه می‌بینم

که زمان تا زمان بخواهد برد

۸

چه کنم گو ببر گر او نبرد

روزگار از میان بخواهد برد

۹

در بهار زمانه برگی نیست

که نه باد خزان بخواهد برد

۱۰

انوری گر حریف نرد این است

ندبت رایگان بخواهد برد

تصاویر و صوت

دیوان انوری به اهتمام محمدتقی مدرس رضوی (مقطعات، غزلیات، رباعیات) ج ۲ - انوری - تصویر ۴۶۴
دیوان انوری با مقدمهٔ سعید نفیسی - انوری - تصویر ۴۱۹
دیوان انوری (با مقدمه و تصحیح و مقابله هشت نسخه) به کوشش سعید نفیسی - انوری - تصویر ۴۹۰

نظرات

user_image
مسعود ب
۱۳۹۲/۰۳/۱۰ - ۰۰:۴۰:۲۳
مصرع اول غلط املائی دارد که وزن را خراب کرده. بنظر میاید "جهان" باید "جان" باشد.آفرین بر همت شما. موفق باشید.
user_image
امین کیخا
۱۳۹۳/۰۹/۰۱ - ۱۳:۲۳:۳۲
با نشان یک لغت زیبای جدید داریم .بازرنشان یعنی براند !
user_image
امین کیخا
۱۳۹۳/۰۹/۰۱ - ۱۳:۲۵:۱۷
دیر با duration و دیرنگ یا درنگ با long همریشه است . فرهنگ آریانپور ریشه شناسی