
انوری
غزل شمارهٔ ۸۵
۱
باز دستم به زیر سنگ آورد
باز پای دلم به چنگ آورد
۲
برد لنگی به راهواری پیش
پیش از بس که عذر لنگ آورد
۳
پای در صلح نانهاده هنوز
ناز از سر گرفت و جنگ آورد
۴
چون گل از نازکی ز باد هوا
چاک زد جامه باز و رنگ آورد
۵
خواب خرگوش داد یک چندم
عاقبت عادت پلنگ آورد
۶
خوی تنگش به روزگار آخر
بر دلم روزگار تنگ آورد
۷
انوری را چو نام و ننگ ببرد
رفت و دعوی نام و ننگ آورد
تصاویر و صوت



نظرات
بی نام