
انوری
غزل شمارهٔ ۹
۱
ای غارت عشق تو جهانها
بر باد غم تو خان و مانها
۲
شد بر سر کوی لاف عشقت
سرها همه در سر زبانها
۳
در پیش جنیبت جمالت
از جسم پیاده گشته جانها
۴
در کوکبهٔ رخ چو ماهت
صد نعل فکنده آسمانها
۵
نظارگیان روی خوبت
چون در نگرند از کرانها
۶
در روی تو روی خویش بینند
زینجاست تفاوت نشانها
۷
گویم که ز عشوههای عشقت
هستیم ز عمر بر زیانها
۸
گویی که ترا از آن زیان بود؟!
الحق هستی تو خود از آنها
۹
تا کی گویی چو انوری، مرغ
دیگر نپرد از آشیانها
۱۰
داند همهکس که آن چه طعنهست
دندانست، بتا، در این دهانها
تصاویر و صوت



نظرات
امین کیخا
ناصر
مهیار
امیرالملک
امیرالملک