
انوری
غزل شمارهٔ ۹۳
۱
درد تو صدهزار جان ارزد
گرد تو نور دیدگان ارزد
۲
نه غمت را بها به جان بکنم
که برآنم که بیش از آن ارزد
۳
گرچه بر من یزید عشق غمت
دل و عقل و تن و روان ارزد
۴
هجر تو بر امید وصل خوشست
دزد مطبخ جزای خوان ارزد
۵
از ظریفان به خاصه از چو تویی
قصد جانی هزار جان ارزد
۶
درد از چاکرت دریغ مدار
سگ کوی تو استخوان ارزد
۷
یاد کن بنده را به یاد کنی
دزد دشنام پاسبان ارزد
تصاویر و صوت


نظرات