
انوری
شمارهٔ ۱۲۸ - در عذر مستی
۱
خسروا گوهر ثنای ترا
جز به الماس عقل نتوان سفت
۲
دی چو خورشید در حجاب غروب
روی از شرم رای تو بنهفت
۳
بیتی از گفته باز میگفتم
رای عالی بر امتحان آشفت
۴
گردی ار عقل داشت صحن دماغ
جان به جاروب هیبت تو برفت
۵
نطقم اندر حجاب شرم بماند
خرم اندر خلاف عجز بخفت
۶
حیرتم بر بدیهه خار نهاد
تا به باغ بدیهه گل نشکفت
۷
عذر مستی مگیر و بیخردی
آشکارست این سخن نه نهفت
۸
خود تو انصاف من بده چو منی
چون تویی را ثنا تواند گفت؟
۹
عقل الحق از آن شریفترست
که شود با دماغ مستان جفت
تصاویر و صوت



نظرات