
انوری
شمارهٔ ۱۳۳ - در قناعت و شکایت از روزگار
۱
خسروا روزی ز عمرم گر سپهر افزون کند
یا نگیرد بسته مرگم چون مگس را عنکبوت
۲
گر توانم سجدهگاه شکر سازم ساحتت
چون مسیح مریم از صفر حمل تا پای حوت
۳
پس چه گویی صرف یارم کرد بر درگاه تو
هریکی این روزها را از پی یکروزه قوت
۴
بخت را دانی که یارد کرد حی لاینام
اعتکاف سدهٔ درگاه حی لایموت
۵
طالب مقصود را یک سمت باید مستوی
مرد را سرگشته دارد اختلافات سموت
۶
من چو کرم پیلهام قانع به یک نوع از غذا
توامان با صبر چون وتر حنیفی با قنوت
۷
فضلهٔ طبعم نسیجالوحد از این معنی شدست
فضلهٔ کرمک نسیجالالف شد با برگ توت
۸
انوری لاف سخن تا کی زنی خاموش باش
بو که چون مردان مسلم گرددت ملک سکوت
تصاویر و صوت


نظرات
غبار
غبار